ذاتا هرزه هستیم
از چه مینالیم!
با این همه تبحر در حرفه نا آدمی
تقریبا هیچ کس بیکار نمانده است.
آن هم با مزایایی که تا یک عمر کفایت زنده بودن را خواهد کرد.
ناراستی به پاکی همه راستی ها نیشخند می زند.
نگاه های هرزه از هر نگاهی پاکتر جلوه میکنند.
غریو قلبهای هوسباز اوج را هم لرزانده است.
کلام نارفیقان کفپوش همه رفاقتها شده است.
براستی این همه پیشرفت و ترقی
جسم و روحی آهنین می طلبد!
پس پیش به سوی رنگ زدگی که با کثرت این همه رنگهای رنگین تر از رنگین کمان رنگش گوش فلک را کر کرده است!
و افسوس که دیگر حافظ را نمی توان گفت :
از صدای سخن عشق ندیده ام خوشتر…
دستهها:شعر
كابوس يك كرم
كه از دريچه نگاهم وارد شد
رفت به سوي آنچه پنهان بود از تو ، از من
مايع لزج و لغزندهاي را مي توان احساس كرد
تنفر دست زدن به آن
و سايهاي كه مثل يخ مي ماند
سايه كه عبور ميكند از حنجرهام
آوازي كه گويا از اول مردهاست
حذر ميكنم از انديشيدن
…كابوس انديشه لوليدن يك كرم در ميان آنچه ميترسي عريان شود
كابوس كرمي كه كرم ابريشم نباشد
…كابوس كرم بيبال، كه توهم دارد در سوراخ كردن، در فرو رفتن
…كابوس به جا ماندن لكه هاي لزج، تهوع آور
می شه گفت رفیق…
فقط کافیه دیدمونو عوض کنیم..
همینطور که شوما دیدتونو عوض کردین !
ذاتا هیچ هستیم در برابر هیچ…
.
.
.
.
مرسی دادا
bishak in ghashangtarin eterafe…