خانه > مطالب روزمره > اخترک دوم مسکن آدم خود پسندی بود

اخترک دوم مسکن آدم خود پسندی بود

اخترک دوم مسکن آدم خود پسندی بود.
خود پسند چشمش که به شهريار کوچولو افتاد از همان دور داد زد: -به‌به! اين هم يک ستايشگر که دارد می‌آيد مرا ببيند!
آخر برای خودپسندها ديگران فقط يک مشت ستايش‌گرند.
شهريار کوچولو گفت: -سلام! چه کلاه عجيب غريبی سرتان گذاشته‌ايد!
خود پسند جواب داد: -مال اظهار تشکر است. منظورم موقعی است که هلهله‌ی ستايشگرهايم بلند می‌شود. گيرم متاسفانه تنابنده‌ای گذارش به اين طرف‌ها نمی‌افتد.
شهريار کوچولو که چيزی حاليش نشده بود گفت:
-چی؟
خودپسند گفت:
-دست‌هايت را بزن به هم ديگر.
شهريار کوچولو دست زد و خودپسند کلاهش را برداشت و متواضعانه از او تشکر کرد.
شهريار کوچولو با خودش گفت: «ديدنِ اين تفريحش خيلی بيش‌تر از ديدنِ پادشاه‌است». و دوباره بنا کرد دست‌زدن و خودپسند با برداشتن کلاه بنا کرد تشکر کردن.

پس از پنج دقيقه‌ای شهريار کوچولو که از اين بازی يک‌نواخت خسته شده بود پرسيد:
-چه کار بايد کرد که کلاه از سرت بيفتد؟
اما خودپسند حرفش را نشنيد. آخر آن‌ها جز ستايش خودشان چيزی را نمی‌شنوند.
از شهريار کوچولو پرسيد:
-تو راستی راستی به من با چشم ستايش و تحسين نگاه می‌کنی؟
-ستايش و تحسين يعنی چه؟
-يعنی قبول اين که من خوش‌قيافه‌ترين و خوش‌پوش‌ترين و ثروت‌مندترين و باهوش‌ترين مرد اين اخترکم.
-آخر روی اين اخترک که فقط خودتی و کلاهت.
-با وجود اين ستايشم کن. اين لطف را در حق من بکن.
شهريار کوچولو نيم‌چه شانه‌ای بالا انداخت و گفت:
-خب، ستايشت کردم. اما آخر واقعا چیِ اين برايت جالب است؟

شهريار کوچولو به راه افتاد و همان طور که می‌رفت تو دلش می‌گفت:
-اين آدم بزرگ‌ها راستی راستی چه‌قدر عجيبند!

_____________________________________________

پ.ن: شازده کوچولو ترجمه و صدای احمد شاملو

پ.ن: چه روز خوبیست امروز. من مرده ام، و مردگان غمی ندارند، نیازی هم به تائید دیگران ندارند، فقط پیوسته در اوج پوسیدگی سرنوشت مشخص و معینی را پی میگیرند تا به نتیجه مورد نظر دست یابند. پوسیدگی.

دسته‌ها:مطالب روزمره
  1. هنوز دیدگاهی داده نشده است.
  1. No trackbacks yet.

بیان دیدگاه